در انتظار سپیده


هر شب را سپیده ایست
حتی
شب یلدا را

منظومه شمسی و دوستان


«تو خورشید هستی و در مرکز جهان ایستاده‌ای و دوستانت سیاره‌های منظومه‌ای هستند که در اطرافت شکل داده‌ای. جاذبه‌ات برای بعضی از سیاره‌ها قوی‌تر است، همان‌ها که در مدارهایی نزدیک به تو می‌چرخند، و برای بقیه فقط به آن اندازه است که در اطرافت باقی بمانند. سیاره‌ها مدارشان بیضی شکل است، گاهی از خورشیدی که تو باشی فاصله می‌گیرند، خیلی دور می‌شوند و گاهی به نزدیک‌ترین فاصله از تو می‌رسند... فرق تو با خورشیدی که در آسمان است در اراده‌ای است که برای تعیین فاصله‌ی سیاره‌هایت داری، می‌توانی تصمیم بگیری کدام یک را به مداری نزدیک‌تر فرا بخوانی و کدام را به مدارهای دوردست تبعید کنی! می‌توانی اراده کنی و به تعداد سیاره‌های منظومه‌ات بیفزایی... اما یادت باشد که نباید دو سیاره را در یک مدار جا بدهی یا سیاره‌ای را بیش از آن که باید به خودت نزدیک کنی، به صلاح نیست، چون همیشه خطر برخوردشان با یکدیگر و با تو منظومه‌ات را تهدید خواهد کرد... هر تصادمی نظم جهان کوچکت را برهم خواهد زد...»

قطره بارانم



من یکی هستم ولی یک از هزارانم
در پی پیوستن به جمع یارانم
قطره بارانم

+/-


موهایت سفید شده اند... مرد شده ای
.
.
.
موهایم سفید شده اند... پیر شده ام

بهترینم


نگرانیهایت را چشمانت داد می زنند
هرچند لبانت به دروغ بخندند

طوفانی شدن اقیانوس آبی و آرام چشمانت را نمیخواهم

فسقلی نوشتی به زندگی


تو عادتت غافلگیر کردنه
اما میشه دفعه بعد که خواستی این کار رو بکنی
یه کم بار مثبتش رو بیشتر کنی؟

نصیحت


همیشه یکی هست که دردش از درد تو بیشتر باشد
اما این بدان معنا نیست که تو دردی نداری

دریا


آرامشش آسمانی
و
عصبانیتش برزخی است

گام


سخت تر از برداشتن قدم اول، پیگیری و ادامه دادن قدمها به صورت یکنواخت و مداوم است
جوگیر هم که بشوی قدم اول را برمیداری

تخمی


تا چند سال پیش فکر نمیکردم تخمی تر از پرتقال* چیز دیگری هم پیدا شود

این روزها تقریباً هیچ چیز غیرتخمی وجود ندارد









* پرتقال نژاد تخمی

نیاز


دستان سرد و مرطوبش را هیچ وقت دوست نداشت
تا
روزی که تب کرد

یقین


مطمئن باش
اگر ایمان داشته باشی و تلاش کنی
به آرزوهایت میرسی
حتی اگر در شب بارش شهابها
آسمان ابری باشد

ابی


حرمتش را از بین بردی
مست چشمانت را می گویم
که برایم چیز دیگری بود





ویدئو کلیپ نوشت: ابی! چی بودی؟ چی شدی؟

تنهایی


به گمانم خدا هم دیر یا زود معتاد می شود
زیرا خیلی تنهاست

؟!


نمیدانست مثل علامت تعجب باشد و محکم بایستد، پرغرور
و یا مانند علامت سئوال که سرش به پایین است و به زیر پایش می نگرد و به آنچه که بر رویش ایستاده است

امروز



امروز عجله دارم و تمام چراغهای قرمز پیش پایم سبز می شوند

درد


دردناک است طنین صدای باز و بسته شدن دریچه های دو لتی و سه لتی در فضای جمجمه ای خالی

شیره ای


- سلام
- سلام
- خوبی؟
- مرسی خوبم. تو بهتر شدی؟
- من؟ مگه چ ِم بود؟
- چایی زیاد میخوردی

خوددرهم بینی


برای اهدافم میجنگم تا پیروزی!!!!!!!
به گمانم در موقع نوشتن این جمله دچار توهم موضعی شده بودم
شاید هم دروغ گفتم
شاید هم واقعاً میجنگم و اکنون که حال جنگیدن ندارم، به خودم شک کرده ام

احساس میکنم دچار اختلال شناخت شخصی شده ام


خوددرهم بینی ام عود کرده است

درختان هم مدیریت میخوانند



همیشه شاخه هرس نشده درخت آن سمت خیابان بدجور توی ذوقم میخورد
همیشه با خودم میگفتم: این همه زیبایی با این شاخه ای که عین دسته بیل از فرق سر این درخت بیرون زده ضایع شده

امروز در این آفتاب تند و سوزان پاییزی تنها سایه ای که تا این سمت خیابان کشیده شده بود و می توانستم به آن پناه ببرم سایه همین دسته بیل برآمده از فرق سر آن درخت بود
که من کسی که همیشه در دلم به او غر میزدم را پناه داد


یاد اصل " زائد اما لازم" درس مدیریت افتادم

خوشبختی


خوشبخت کسی است که راه قدردانی از خدمت دیگران را بلد است و شادی دیگران را به قدر شادی خود حس می کند




دوست نوشت: اگه بخوای همینطوری ادامه بدی هیچ وقت طعم خوشبختی رو نمیچشی.. سعی کن از زندگی لذت ببری.. حتی ویکتوریا هم اینو فهمید

نمیشود که خر از کره گی دم نداشته باشد، می شود؟


میخواستم بنویسم شانس موقعی که منتظرش هستیم به سراغ آدم نمی آید
شانس میتواند در استادیوم آزادی هنگام دیدن مسابقه استقلال- راه آهن و هنگام حرص خوردن از موقعیتهایی که پی در پی به هدر می رود به سراغ آدم آید
می خواستم بنویسم که شانس هایی را که به سراغمان می آید نادیده نگیریم

میخواستم... اما ...
امروز پشیمان شدم
نمیدانم شانس است که به سراغم آمده یا کسی مرا گیرآورده

هرچندبه دومی اعتقاد بیشتری دارم.. اما دنبال اولی هم میروم نکند بعدها متوجه شانس بودنش شوم




کوئتز نوشت:
Max Born: Chance is a more fundamental conception than causality.

Albert Einstein: The formulation of a problem is often more essential than its solution, which may be merely a matter of mathematical or experimental skill. To raise new questions, new possibilities, to regard old problems from a new angle, requires creative imagination and marks real advance in science.


Buckminster Fuller:
You never change things by fighting the existing reality. To change something, build a new model that makes the existing model obsolete.

-

تضاد


تنهایی را دوست دارم اما نه وقتی تو نیستی







تصویر نوشت: نمیدونم چرا این عکس منو یاد بردیا میندازه

میبخشم اما...


یادم می آید حدود یک سال پیش بود، آنقدر از دست فردی عصبانی بودم که با خودم می گفتم هیچ وقت او را نمی بخشم.. هیچ وقت .. هیچ وقت.. هیچ وقت

روزها میگذشت و من با فکر تنفر از او مدام حرص میخوردم بدون آنکه یک کلمه با وی یا هرکس دیگر حرف زده و این حس خودم را خالی کنم

دوستی دارم که علاوه بر "میس کال" انداختن به موبایلم گاهی پیامکهای قشنگی برایم میفرستد.. یکی از آن پیامکها که درست در همان حال و روز پریشان بدستم رسید و سبک زندگی ام را تغییر داد این بود:

دیگران را ببخش
نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخشش تو هستند
بلکه فقط به خاطر اینکه تو سزاوار آرامشی



این پیام هرچند بدون اطلاع از اوضاع من توسط وی ارسال شد، اما درست زمانی به دستم رسید که وقتش بود



دیگران را میبخشم اما کارشان را فراموش نمیکنم
درس میگیرم از هر رفتاری که باعث آزارم شده و دیگر تکرارش نمیکنم
حرفهایی که در 27 سال زندگی ام همیشه بعد از درگیریهای لفظی در تنهایی هایم به طرف مقابلم میگفتم اکنون اگر لازم باشد رو در رو به خودشان میگویم.. از محبوبیت عمومی ام کاسته شده اما راحت زندگی میکنم... برای خودم و عزیزانم

شهر بی پاییز


شهر من پاییز ندارد
بوی علف باران خورده اش
سبزی برگ درختانش
لطافت هوایش
.
.
همگی نشانی بهار را میدهند
شهر من همیشه سبز است

شهری با دو فصل
بهار و زمستان



شهر من
رامسر






پینوشت: برای اینکه پاییز را حس کنم میخواهم بزنم به دل جنگل و برگهای 18عیار را ببینم
رامسر نوشت: تقریباً از رنگ سبز و آبی دارد حالم بهم میخورد، ناشکری نمیکنم. میدانم به هرجا که بروم دلم تنگش می شود.

زورکی


-به زور که نمیشه خودتو به یکی بقبولونی
زور نزن
تو دل کوچیکش تعداد محدودی جا میشن
خوب باش
اما خوبیت رو نثار همه نکن

- واقعا؟! (با لحن بهرام تو طنر مسافران خوانده شود)


تصویر نوشت: چرا فکر میکنید تصویر حتما باید با متن مطابقت داشته باشد؟

تی وی نوشت: معمولاً تلوزیون نگاه نمیکنم بجز نود و فوتبال. گاهی که در جایی مهمان هستیم و جمعیت کثیری به این جعبه جادویی زل میزنند. عجیب احساس میکنم شخصیت بهرام را دوست دارم.

کار نوشت: نمیدانم چرا هروقت بیشتر کار دارم بیشتر نت گردی می کنم

کنکور نوشت: دختر عمویم به خواهرم گفته است که اگر روزی 10 ساعت (!!!!) مفید(؟) درس بخواند حتماً کنکور قبول می شود.

معنی واژه "کردان" در دیکشنری آکسفورد

داشتم دنبال یه سری اصطلاحات انگلیسی میگشتم تو یکی از سایتها چشمم به این خورد. به نظرم جالب اومد:




Kordanize /'kərdənaiz/ (v.) [past tense:
Kordanized
/ past participle: Kordanized ]
(1): To get Ph.D without having B.Sc.
(2): To become an important person (e.g. minister) by
presenting fake
certificate or documents.

- Kordanification( n.)
(1): The process of receiving fake degree, especially from
a prestigious
university (e.g. Oxford )
(2): The relationship between happiness and telling a big
lie.
(3): A method in order to gain Self confidence.

- Kordanism(n. )
(1): The philosophy and strategy of telling lie to a large
group
of
people (e.g. a nation)
(2): A psychological method for deceiving people and
laughing
simultaneously.

- Kordanic(adj. )
(1): Happy
(2): Self Confident
(3): Relaxed

- Kordanicly(adv. )
(1): In a Kordanic manner
.