منظومه شمسی و دوستان
«تو خورشید هستی و در مرکز جهان ایستادهای و دوستانت سیارههای منظومهای هستند که در اطرافت شکل دادهای. جاذبهات برای بعضی از سیارهها قویتر است، همانها که در مدارهایی نزدیک به تو میچرخند، و برای بقیه فقط به آن اندازه است که در اطرافت باقی بمانند. سیارهها مدارشان بیضی شکل است، گاهی از خورشیدی که تو باشی فاصله میگیرند، خیلی دور میشوند و گاهی به نزدیکترین فاصله از تو میرسند... فرق تو با خورشیدی که در آسمان است در ارادهای است که برای تعیین فاصلهی سیارههایت داری، میتوانی تصمیم بگیری کدام یک را به مداری نزدیکتر فرا بخوانی و کدام را به مدارهای دوردست تبعید کنی! میتوانی اراده کنی و به تعداد سیارههای منظومهات بیفزایی... اما یادت باشد که نباید دو سیاره را در یک مدار جا بدهی یا سیارهای را بیش از آن که باید به خودت نزدیک کنی، به صلاح نیست، چون همیشه خطر برخوردشان با یکدیگر و با تو منظومهات را تهدید خواهد کرد... هر تصادمی نظم جهان کوچکت را برهم خواهد زد...»
بهترینم
نگرانیهایت را چشمانت داد می زنند
هرچند لبانت به دروغ بخندند
طوفانی شدن اقیانوس آبی و آرام چشمانت را نمیخواهم
ابی
حرمتش را از بین بردی
مست چشمانت را می گویم
که برایم چیز دیگری بود
ویدئو کلیپ نوشت: ابی! چی بودی؟ چی شدی؟
خوددرهم بینی
برای اهدافم میجنگم تا پیروزی!!!!!!!
به گمانم در موقع نوشتن این جمله دچار توهم موضعی شده بودم
شاید هم دروغ گفتم
شاید هم واقعاً میجنگم و اکنون که حال جنگیدن ندارم، به خودم شک کرده ام
احساس میکنم دچار اختلال شناخت شخصی شده ام
خوددرهم بینی ام عود کرده است
درختان هم مدیریت میخوانند
همیشه شاخه هرس نشده درخت آن سمت خیابان بدجور توی ذوقم میخورد
همیشه با خودم میگفتم: این همه زیبایی با این شاخه ای که عین دسته بیل از فرق سر این درخت بیرون زده ضایع شده
امروز در این آفتاب تند و سوزان پاییزی تنها سایه ای که تا این سمت خیابان کشیده شده بود و می توانستم به آن پناه ببرم سایه همین دسته بیل برآمده از فرق سر آن درخت بود
که من کسی که همیشه در دلم به او غر میزدم را پناه داد
یاد اصل " زائد اما لازم" درس مدیریت افتادم
خوشبختی
خوشبخت کسی است که راه قدردانی از خدمت دیگران را بلد است و شادی دیگران را به قدر شادی خود حس می کند
دوست نوشت: اگه بخوای همینطوری ادامه بدی هیچ وقت طعم خوشبختی رو نمیچشی.. سعی کن از زندگی لذت ببری.. حتی ویکتوریا هم اینو فهمید
نمیشود که خر از کره گی دم نداشته باشد، می شود؟
میخواستم بنویسم شانس موقعی که منتظرش هستیم به سراغ آدم نمی آید
شانس میتواند در استادیوم آزادی هنگام دیدن مسابقه استقلال- راه آهن و هنگام حرص خوردن از موقعیتهایی که پی در پی به هدر می رود به سراغ آدم آید
می خواستم بنویسم که شانس هایی را که به سراغمان می آید نادیده نگیریم
میخواستم... اما ...
امروز پشیمان شدم
نمیدانم شانس است که به سراغم آمده یا کسی مرا گیرآورده
هرچندبه دومی اعتقاد بیشتری دارم.. اما دنبال اولی هم میروم نکند بعدها متوجه شانس بودنش شوم
کوئتز نوشت:
Max Born: Chance is a more fundamental conception than causality.
Albert Einstein: The formulation of a problem is often more essential than its solution, which may be merely a matter of mathematical or experimental skill. To raise new questions, new possibilities, to regard old problems from a new angle, requires creative imagination and marks real advance in science.
Buckminster Fuller: You never change things by fighting the existing reality. To change something, build a new model that makes the existing model obsolete.
-
میبخشم اما...
یادم می آید حدود یک سال پیش بود، آنقدر از دست فردی عصبانی بودم که با خودم می گفتم هیچ وقت او را نمی بخشم.. هیچ وقت .. هیچ وقت.. هیچ وقت
روزها میگذشت و من با فکر تنفر از او مدام حرص میخوردم بدون آنکه یک کلمه با وی یا هرکس دیگر حرف زده و این حس خودم را خالی کنم
دوستی دارم که علاوه بر "میس کال" انداختن به موبایلم گاهی پیامکهای قشنگی برایم میفرستد.. یکی از آن پیامکها که درست در همان حال و روز پریشان بدستم رسید و سبک زندگی ام را تغییر داد این بود:
دیگران را ببخش
نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخشش تو هستند
بلکه فقط به خاطر اینکه تو سزاوار آرامشی
این پیام هرچند بدون اطلاع از اوضاع من توسط وی ارسال شد، اما درست زمانی به دستم رسید که وقتش بود
دیگران را میبخشم اما کارشان را فراموش نمیکنم
درس میگیرم از هر رفتاری که باعث آزارم شده و دیگر تکرارش نمیکنم
حرفهایی که در 27 سال زندگی ام همیشه بعد از درگیریهای لفظی در تنهایی هایم به طرف مقابلم میگفتم اکنون اگر لازم باشد رو در رو به خودشان میگویم.. از محبوبیت عمومی ام کاسته شده اما راحت زندگی میکنم... برای خودم و عزیزانم
شهر بی پاییز
شهر من پاییز ندارد
بوی علف باران خورده اش
سبزی برگ درختانش
لطافت هوایش
.
.
همگی نشانی بهار را میدهند
شهر من همیشه سبز است
شهری با دو فصل
بهار و زمستان
شهر من
رامسر
پینوشت: برای اینکه پاییز را حس کنم میخواهم بزنم به دل جنگل و برگهای 18عیار را ببینم
رامسر نوشت: تقریباً از رنگ سبز و آبی دارد حالم بهم میخورد، ناشکری نمیکنم. میدانم به هرجا که بروم دلم تنگش می شود.
زورکی
-به زور که نمیشه خودتو به یکی بقبولونی
زور نزن
تو دل کوچیکش تعداد محدودی جا میشن
خوب باش
اما خوبیت رو نثار همه نکن
- واقعا؟! (با لحن بهرام تو طنر مسافران خوانده شود)
تصویر نوشت: چرا فکر میکنید تصویر حتما باید با متن مطابقت داشته باشد؟
تی وی نوشت: معمولاً تلوزیون نگاه نمیکنم بجز نود و فوتبال. گاهی که در جایی مهمان هستیم و جمعیت کثیری به این جعبه جادویی زل میزنند. عجیب احساس میکنم شخصیت بهرام را دوست دارم.
کار نوشت: نمیدانم چرا هروقت بیشتر کار دارم بیشتر نت گردی می کنم
کنکور نوشت: دختر عمویم به خواهرم گفته است که اگر روزی 10 ساعت (!!!!) مفید(؟) درس بخواند حتماً کنکور قبول می شود.
معنی واژه "کردان" در دیکشنری آکسفورد
داشتم دنبال یه سری اصطلاحات انگلیسی میگشتم تو یکی از سایتها چشمم به این خورد. به نظرم جالب اومد:
Kordanize /'kərdənaiz/ (v.) [past tense:
Kordanized
/ past participle: Kordanized ]
(1): To get Ph.D without having B.Sc.
(2): To become an important person (e.g. minister) by
presenting fake
certificate or documents.
- Kordanification( n.)
(1): The process of receiving fake degree, especially from
a prestigious
university (e.g. Oxford )
(2): The relationship between happiness and telling a big
lie.
(3): A method in order to gain Self confidence.
- Kordanism(n. )
(1): The philosophy and strategy of telling lie to a large
group
of
people (e.g. a nation)
(2): A psychological method for deceiving people and
laughing
simultaneously.
- Kordanic(adj. )
(1): Happy
(2): Self Confident
(3): Relaxed
- Kordanicly(adv. )
(1): In a Kordanic manner
.
Kordanize /'kərdənaiz/ (v.) [past tense:
Kordanized
/ past participle: Kordanized ]
(1): To get Ph.D without having B.Sc.
(2): To become an important person (e.g. minister) by
presenting fake
certificate or documents.
- Kordanification( n.)
(1): The process of receiving fake degree, especially from
a prestigious
university (e.g. Oxford )
(2): The relationship between happiness and telling a big
lie.
(3): A method in order to gain Self confidence.
- Kordanism(n. )
(1): The philosophy and strategy of telling lie to a large
group
of
people (e.g. a nation)
(2): A psychological method for deceiving people and
laughing
simultaneously.
- Kordanic(adj. )
(1): Happy
(2): Self Confident
(3): Relaxed
- Kordanicly(adv. )
(1): In a Kordanic manner
.
اشتراک در:
پستها (Atom)