میبخشم اما...


یادم می آید حدود یک سال پیش بود، آنقدر از دست فردی عصبانی بودم که با خودم می گفتم هیچ وقت او را نمی بخشم.. هیچ وقت .. هیچ وقت.. هیچ وقت

روزها میگذشت و من با فکر تنفر از او مدام حرص میخوردم بدون آنکه یک کلمه با وی یا هرکس دیگر حرف زده و این حس خودم را خالی کنم

دوستی دارم که علاوه بر "میس کال" انداختن به موبایلم گاهی پیامکهای قشنگی برایم میفرستد.. یکی از آن پیامکها که درست در همان حال و روز پریشان بدستم رسید و سبک زندگی ام را تغییر داد این بود:

دیگران را ببخش
نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخشش تو هستند
بلکه فقط به خاطر اینکه تو سزاوار آرامشی



این پیام هرچند بدون اطلاع از اوضاع من توسط وی ارسال شد، اما درست زمانی به دستم رسید که وقتش بود



دیگران را میبخشم اما کارشان را فراموش نمیکنم
درس میگیرم از هر رفتاری که باعث آزارم شده و دیگر تکرارش نمیکنم
حرفهایی که در 27 سال زندگی ام همیشه بعد از درگیریهای لفظی در تنهایی هایم به طرف مقابلم میگفتم اکنون اگر لازم باشد رو در رو به خودشان میگویم.. از محبوبیت عمومی ام کاسته شده اما راحت زندگی میکنم... برای خودم و عزیزانم

شهر بی پاییز


شهر من پاییز ندارد
بوی علف باران خورده اش
سبزی برگ درختانش
لطافت هوایش
.
.
همگی نشانی بهار را میدهند
شهر من همیشه سبز است

شهری با دو فصل
بهار و زمستان



شهر من
رامسر






پینوشت: برای اینکه پاییز را حس کنم میخواهم بزنم به دل جنگل و برگهای 18عیار را ببینم
رامسر نوشت: تقریباً از رنگ سبز و آبی دارد حالم بهم میخورد، ناشکری نمیکنم. میدانم به هرجا که بروم دلم تنگش می شود.

زورکی


-به زور که نمیشه خودتو به یکی بقبولونی
زور نزن
تو دل کوچیکش تعداد محدودی جا میشن
خوب باش
اما خوبیت رو نثار همه نکن

- واقعا؟! (با لحن بهرام تو طنر مسافران خوانده شود)


تصویر نوشت: چرا فکر میکنید تصویر حتما باید با متن مطابقت داشته باشد؟

تی وی نوشت: معمولاً تلوزیون نگاه نمیکنم بجز نود و فوتبال. گاهی که در جایی مهمان هستیم و جمعیت کثیری به این جعبه جادویی زل میزنند. عجیب احساس میکنم شخصیت بهرام را دوست دارم.

کار نوشت: نمیدانم چرا هروقت بیشتر کار دارم بیشتر نت گردی می کنم

کنکور نوشت: دختر عمویم به خواهرم گفته است که اگر روزی 10 ساعت (!!!!) مفید(؟) درس بخواند حتماً کنکور قبول می شود.

معنی واژه "کردان" در دیکشنری آکسفورد

داشتم دنبال یه سری اصطلاحات انگلیسی میگشتم تو یکی از سایتها چشمم به این خورد. به نظرم جالب اومد:




Kordanize /'kərdənaiz/ (v.) [past tense:
Kordanized
/ past participle: Kordanized ]
(1): To get Ph.D without having B.Sc.
(2): To become an important person (e.g. minister) by
presenting fake
certificate or documents.

- Kordanification( n.)
(1): The process of receiving fake degree, especially from
a prestigious
university (e.g. Oxford )
(2): The relationship between happiness and telling a big
lie.
(3): A method in order to gain Self confidence.

- Kordanism(n. )
(1): The philosophy and strategy of telling lie to a large
group
of
people (e.g. a nation)
(2): A psychological method for deceiving people and
laughing
simultaneously.

- Kordanic(adj. )
(1): Happy
(2): Self Confident
(3): Relaxed

- Kordanicly(adv. )
(1): In a Kordanic manner
.